فارسی | Deutsch

عباس هاشمی: چندملاحظه در باره چشم انداز و ضرورت هشیاری در مورد مسئله «رهبری» و«جایگزین»*



اکتبر 8, 2022

ما اینک با فعلیت یک انقلاب فراگیر که از اعماق سربیرون آورده مواجهیم، و قتل های جنایتکارانه و تراژیک سه دختر جوان و زیبای کُرد و لُر و ترک (آذری)؛ ژینا امینی و نیکا شاکرمی و حدیث نجفی، هدفمند بوده و بویژه بردن جسد نیکا به «کهریزک» حاوی پیام روشنی ست در تکرارِ «الرعب و النصر» داعشیان، اما این اقدام وقیحانه و کثیف و کشتار داعشی مردم بی دفاع سیستانی توسط این جانیان بی الفطره، به جای ایجاد ترس همچون «نفتی» بر آتش این انقلاب پاشیده و میزان انزجار عمومی را به اوجی بیسابقه رسانده است، امواج نخستین این انقلاب نه تنها کشور را در مینوردد، که در خارج از کشور هم طنین افکنده ‌و در میان ایرانیان شور و امید بر انگیخته و بسیارانی را به خیابان ها آورده و در حالیکه صدای این انقلاب را غربی ها هم شنیده اند و به پشتیبانی ازآن بر خاسته اند، «آقا» خودش را به کری زده و این کریّت در چنین هنگامه ای عین خریّت است. او که سابقه سرکوب های خونین و مداوم دارد و تا کنون هم جواب داده، گمان میکند اینبار هم جواب خواهد داد و می‌توانند «جمع اش»کنند!  

اما دیگر «صور اسرافیل»* دمیده و پیشگامان انقلاب، در خیابان ها پیش پرده ی نمایشی درخشان را از رستاخیز ایرانیان به اجرا گذاشته اند، هنوز اما بازیکنان اصلی (پیاده نظام و ستون های سنگر شکنِ طبقه کارگر، زحمتکشان و تهیدستان و همه ی خلق های ستمدیده) به صحنه نیامده اند، ترس اما چنان به جان «آقا» و همه ی اوباش و اراذل حکومتی افتاده که دستپاچه شده، از یک طرف «فی سبیل الله»«جاسوس» آزاد می‌کنند و در پشت پرده از آمریکا امید کمک دارند و از یک طرف هذیان می‌گویند و بجز کشتار راه دیگری نمی‌شناسند. مردم اما ادامه می‌دهند و راهی جز ادامه ی مبارزه و حضور در خیابان ها و گذار به مرحله ی اعتصابات ندارند، حتی برای کوتاه کردن دست آمریکا که اگر بخواهد مثل افغانستان دوقلوی طالبان را در ایران هم ابقا کند، می‌بایست خیابان را ترک نکرده و مبارزه را بهر قیمت تا سرنگونی پیش برند. 

گرچه این جنبش مسالمت آمیز و خشونت پرهیز است، اما به نظر می‌رسد اینبار چنانچه فقط فکر سرکوب در سر سرکردگان اوباش حکومتی باشد و به آن عمل کنند، آن سرها از تن جدا خواهد شد. انتخاب اما با خود آنهاست؛ خشونت بخرج دهند، اینبار خشونت می‌بینند و متاسفانه خامنه ای در سخنرانی اخیرش نشان می‌دهد که او‌ نمی‌خواهد ببیند و قبول کند که آتشفشانی عظیم در زیر پای اش سر بازکرده و با این روشی که اتخاذ کرده؛ بزودی دودمانش را به آتش خواهد کشید. تاکید ویژه ی او بر اینکه «… مهم نیست! جدی نگیرید، چیزی نیست …» نشان از دلداری به اطرافیان و به عوامل سرکوب اش دارد، که آنان قبلا متوجه شده، ترسیده و به او علامت داده اند که چه اتفاقی در راه است، «آقا» اما نمی‌خواهد صدای انقلاب مردم را حتی از زبان اطرافیان و وردستان اش بشنود، چرا که مسبب آن خود اوست. او می‌خواهد سر خود و سران «نظام»اش را به سنگ راهی بزند، که قذافی و صدام زدند.

در نگاهی همه جانبه به رویدادهای دو هفته ی اخیر و سوابق شورش های ۹۶ و ۹۸ می‌بینیم که؛ مشخصه ی اصلی این جنبش بی سابقه؛ فراگیری و اجتماعی بودن، بی پروایی به کمال و داشتن افق باز و انسانی ‌و مدرن بودن آن است که به حضور جوانان و نقش زنان و شعور و حساسیت های آنان ربط دارد. بهمین جهت، بدون شناختن این مشخصه ها و احترام به این ویژگی ها، هر مشارکتی تنش بر انگیز و مانع پیشرفت، بالندگی و توسعه ی طبیعی و ضروری آن خواهد شد. و به نقشی که گرایشهای گوناگون می‌توانند و می‌بایست با تفاهم و مشارکت در پشتیبانی از این جنبش ایفا کنند، لطمه خواهد زد. 

برای اجتناب از این اشتباه، ما همگی باید قبول کنیم که همه ی گروهبندی های سیاسی عقیدتی، اتنیکی، قومی، جنسیتی … حق حیات و حقوقی مساوی دارند و ایران متعلق به همه ی آنها ست، و از منارشی تا آنارشی می‌توانند ایده های خودشان را در نهایت آزادی داشته باشند و با صدای بلند بیان کنند و از امکانات و فرصت های مساوی برخوردار باشند، ورنه بر سر راه این انقلاب مشکل ایجاد می‌کنیم و نشان می‌دهیم که هنوز الفبای دموکراسی را نیاموخته ایم و خواهان «حق ویژه»ایم و چشممان به فرقه ی خود و یا پست و مقام است و دماغمان در پی بوی کباب. 

خوشبختانه در داخل اما، برغم وجود اختلاف، تنوع وتکثر، اپوزیسیون جوان و رزمنده در همصدایی و دوستی و همراهی شرکت کنندگان، علیه دژخیم متحد شده و با نثار خون و رفتن تا پای جان، ایران و حتی دنیا را لرزانده است. این حقیقت یعنی اتحاد عمل های طبیعی مبارزین داخل، در نشست های رنگارنگ و سالن های پر شکوه، برای تبلیغات و تقسیم پست و مقام و غنائم بوجود نیامده است؛ در رزمی مشترک و واقعی، اختلاف ها؛ هم طبیعی هستند و هم در عمل ثانوی به شمار می آیند. و در آنجا که هر قدمی بر می‌دارند، واقعی و بی چشم داشت نیست، مقدم بر هر چیز، اختلاف به میان می آید واین اختلاف حتی ربطی به اختلافات طبیعی و یا طبقاتی در رزم مشترک ندارد. بهمین جهت در خارج از کشور، تا کنون عموما اختلاف مقدم بر عمل و مانع مبارزه ی مشترک بوده است!
ما اینک باید از این انقلاب بیاموزیم و اگر نمی‌توانیم به آن یاری برسانیم و با آن همراه شویم؛ نباید آرزوهای برباد رفته و نستالژی های خودمان را بر واقعیت تحمیل کنیم . و داشتن عَلَم و کتل در تظاهرات برایمان اصل باشد، چه شاهی باشیم و چه ضد شاهی.
از مبارزین داخل باید آموخت که هرگاه روزنه ای برای تغییر دیده اند، با تمام وجود در آن شرکت کرده و بی آنکه دنباله رو شده و در حرکات کور غرق شوند، در مشارکت و پراتیک انقلابی خود، ترویج نظر می‌کنند و عملا ایده هایشان را سازمان می‌دهند و خودشان هم از دیگران می آموزند، آنها به جد در کارساختن و دگرگونی شرایط و تصحیح و تدقیق تئوری ها یشان هستند و آنچه را آموخته اند به کار می‌گیرند و شرایط و خویشتن را تغییر می‌دهند و پیشگام کارگری هم در همین پراتیک ها ساخته می‌شود. اما باید بطور جدی به بعد از سرنگونی و مسئله ی جایگزین هم به اندازه ی کافی فکر کنند که به نوعی دیگر تجربه ی انقلاب ۵۷ تکرار نشود.

اپوزیسیون خارج از کشور که باید تابعی از داخل باشد و به آن پشتیبانی دهد اما با گرایشهای گوناگون بیشتر در پی تحقق هژمونی خود و هر کدام به نوعی خیال رهبری جنبش را در سر دارند و البته اقلیت کوچکی هم وجود دارد که چشمش به «پایین» است و بیشتر به تاثیر گذاری با تبلیغ و ترویج و «نقد مداوم» باور دارد. این گروهبندی ها را بطور خیلی کلی و نادقیق میتوان در ۵ طیف دسته بندی کرد:

۱- طیف اصلاح طلبان و اعوان، که اکثرا مسلمان سیاسی و بخشا از خویشاوندان عناصر حکومتی و بهره مند از رانت های دولتی و بخشی از دستگاه دولتی جمهوری اسلامی بوده اند ، عموما دارای گرایش ضد کمونیستی هستند و با شکست جنبش سال ۸۸ «با توافق و صلاحدید سیاسی امنیتی رژیم به اپوزیسیون خارج از کشور پیوستند» و اینک بیشترشان در ابر رسانه ها با چراغ خاموش خبررسانی و«روشنگری» می‌کنند و بدیل میسازند و بشدت مورد وثوق غرب هستند و از منابع مالی نیمه غیبی اما قابل ملاحظه ای برخوردارند. 

۲- طیف وسیع سلطنت طلبان که بشدت ضد کمونیست و خواهان بازگشت به دوران سپری شده پهلوی هستند، کمیت و ثروت قابل ملاحظه ای دارند، ولی تا کنون غربی ها در مقایسه با اصلاح طلبان, مرحمت کمتری به ایشان ابراز داشته اند اما هم ایشان هم غرب و هم ما میدانیم که رضا پهلوی ظرفیت هایی در سخنان اش از خود نشان داده تا مقبولِ غربی ها واقع بشود و چنانچه اتحادی علنی هم با گروه اول، یعنی اصلاح طلبان مهجور ایجاد کند، مورد توجه جدی قرار خواهد گرفت. 

۳-طیف چپ، این طیف از لحاظ کیفی (میزان متخصص و متفکر و پژوهشگر و هنرمند …) پر شمارترین نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور را تشکیل می‌دهد که متاسفانه: از پراکندگی رنج می‌برند و یا در گروهبندی های گوناگون و نا متجانس و یا بشکل منفرد کار می‌کنند. ‌و یا حتی بعضا از افکار خود دست برداشته و به گروهبندی های راست مدد میرسانند! 

دوم اینکه بخشی از آنها برغم وضعیت نا مساعد«حزب و طبقه» که خود به آن باور دارند برهژمونی طبقه ی کارگر در این انقلاب تاکید می‌کنند و ارزیابی شان این است که بوسیله حزب و یا گروه خودشان و یا با مجموعه ای از گروه‌های چپ رادیکال می‌توانند انقلابی سوسیالیستی و یا دموکراتیک را متحقق سازند. 

در این طیف کلی، گروهی کوچک یا اقلیتی هم وجود دارد که نگاهش به مسئله ی قدرت، ایدئولوژیک نیست و از پیش نمی‌تواند تعیین کند که تا کجا این انقلاب اجتماعی پیش خواهد رفت و چه موانعی را از سر راه بر می‌دارد و اشکال نوین خودگردانی و سوسیالیستی مناسبات اجتماعی را جایگزین می‌نماید. و اساسا نقش و وظیفه ی روشنفکران مارکسیست را نقد مداوم و پرهیز از مشارکت در قدرت می‌داند و در مجموع به دموکراسی مستقیم و از پایین باور دارد.‌‌ برخی از منفردین و آنارشیست ها در این گروهبندی قرار می‌گیرند.

۴- سوسیال دموکرات ها: طیف نسبتا زیادی هم سوسیال دمکرات هستند که در گروهبندی های مختلف متشکل هستند و خودشان را پیرو سوسیال دمکرات های غرب معرفی می‌کنند که بخشی از آنها هم سابقه ی چپ دارند!  

۵- طیف ملی ها که نیروی محدودی هستند و بدلیل همکاری طولانی مدت بخش بزرگی از آنها با رژیم خمینی و هم شاه، به نظر میرسد خودشان هم در حد اعلامیه های گاه به گاه و مثل همیشه به اشغال پست های میانی قانع هستند و خیلی انتظارات زیادی ندارند. 

اما حقیقت «مشخص» را هر لحظه جوانان انقلابی در خیابان ها و در عملشان به ما نشان می‌دهند و می‌آموزانند. آنها درکشان از رهبری متفاوت است و برغم تصور عمومی، رهبران واقعی این انقلاب هستند. از این نظر خارج و داخل هم چندان فرقی ندارد: با مشارکت عملی و نظری در پراتیک است که رهبری ساخته میشود؛ در داخل هم اما میتواند بهمان اندازه که در خارج برای رهبری از بالا صف کشیده اند، در زندان های ایران هم برخی خواب رهبری ببینند؟!

به گمان من انقلاب جاری ایران رهبران خودش را دارد و هم دارد می‌سازد و برای خلاصی از سیستم بروکراتیک و آقا بالا سر و تکرار گذشته و بازتولید ساختارهای قدیمی که تاریخ مصرفشان تمام شده، ناگزیر به ایجاد خودگردانی ست و در این خودگردانی جایی برای بروکراسی های سنتی وجود ندارد و منطقا و بنا به این همه تجربه، همه چیز به سمت مینیمالیزم و اجتناب از دیوانسالاری متمایل خواهد بود و البته از «نخبگان» و «دانشمندان» و «صاحب نظران» بشکل مدرن و پیشرفته ای در مناظره های منظم و سازمان یافته و مرتبط به مسائل مبرم و حیاتی استفاده ی بهینه خواهد کرد و از همه ی آنها بدون تبعیض بهره خواهد برد و قدرشان را خواهد دانست، اما منطقا با آنها و هیچکس دستگاه عریض و طویل دولتی نخواهد ساخت و از ساختارهای غیر متمرکز و انتخابی و قابل عزل استفاده خواهد کرد. بویژه با ملاحظه ی پیاده نظام سلطنت طلبان در خارج از کشور که در تظاهرات خیابانی پرچم های شیرنشان چند ده متری در لس آنجلس و لندن و پاریس … می‌چرخانند و هوای تصرف قدرت و دکان های دونبش در سر دارند ، نقش و اهمیت دموکراسی مستقیم و از پایین بسیار برجسته می‌شود ورنه جای یک مشت حزب الهی را یک مشت شاه الهی خواهد گرفت. گرچه رضا پهلوی که قصد ابقاء «همه ی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی» را دارد، به طریق اولیٰ بقیه قسمت ها را هم حتی الامکان دست نخورده باقی می‌گذارد و حتی سر هواداران پادشاهی بی کلاه خواهد ماند! 

در اینباره ها بهتر است نظر به داخل داشته باشیم و نگاه کنیم به خلاصه ای از یک جمعبندی که یک فعال مدنی و پژوهشگری جوان، آنرا در زندان نوشته است و مرا از نوشتن بیشتر و اظهار نظر باز می‌دارد:

«…به‌عنوان معترضی که در یک دهه گذشته با چشمان یک پژوهشگر نیز به قیام‌ها و اعتراضات مردم ایران نگریسته‌ام، در همدلی و همراهی با قیام مردم، ذکر چند نکته را اساسی می‌دانم: 

اول: … همچون پنج سال گذشته شاهدیم که فعالان سیاسی-مدنی بویژه در مرکز، اکثرا از سیل خروشان مردم جا مانده‌اند. بزرگترین خلاء در حال حاضر این است که در سطحی اجتماعی-مدنی در داخل ایران، نیرو یا جبهه مترقی گسترده‌ای برای به عهده گرفتن مسئولیت در پیوند با و همپای اعتراضات توده‌ای تکوین نیافته است (…) امروز بیش از همیشه وقت آن رسیده که فریاد بزنیم؛ استبداد، مردمحوری، مرکزگرایی، یکدست‌سازی، دیگری ستیزی، سیاست غارت و استثمار کافیست. ما نیازمند تغییر ریشه‌ای ساختار هستیم، آن‌هم به‌نحوی که تضمین کند؛ ستم طبقاتی، جنسیتی، ملی و مذهبی تداوم نخواهد داشت و مردم از بدیهی‌ترین حقوق خود همچون حق حیات، حق ابراز هویت و حق آزادی بیان، حق سلامت، اموزش، اشتغال، مسکن و حق به منابع سرزمینی محروم نخواهند شد، چنانچه اکنون از همه آن‌ها محرومند. این مهم جز با ساختاری دموکراتیک مبتنی بر دموکراسی مستقیم و غیرمرکزگرا محقق نخواهد شد، وگرنه سالیان درازی است که مداوم برای ما ولی و صاحب و سلطان و پادشاه عوض می‌کنند و ما گرسنه و در خفقان رعیت می‌مانیم.

دوم: تا آنجا که من شاهد بوده‌ام، کلان رسانه‌ها قدرت مردم را در قیام‌های گذشته، خواسته یا ناخواسته، سانسور کرده‌اند. بازنمایی و تأکید بر قدرت مردم موجب تکثیر و بسط آن می‌شود. از قدرتی واقعی می‌گویم که در محله‌ها و شهرها سازمان می‌یابد، جاده‌ها را به روی سرکوبگران می‌بندد، با سرکوبگران مقابله می‌کند، خلاقانه می‌جنگد و دستان خالی‌اش بارها و بارها بر اسلحه و باتوم و زره پیروز می‌شود و اگر بتواند شب خیابان را هم تسخیر کند و به صبح برساند، حکومت تاریکی را شکست خواهد داد. این قدرت همچنان که ویران می‌کند می‌تواند بسازد هم. هیچ ماورایی نیست، امید به غیر، کاذب است. تنها راه گسترش، نظم‌بخشی و هوشمندتر کردن همین قدرت جمعی است. این واقع‌نگرانه‌ترین مسیر برای پیشروی اعتراضات و تحقق آلترناتیو است، چراکه در واقعیت قدرت جمعی بی‌چیزان همه چیز است.

سوم: جمهوری اسلامی بنابر تجربه تاریخی می‌خواهد اشتباه پهلوی را تکرار نکند، حال آنکه در حال اشتباه مهلک‌تری برای موجودیت خویش است. اگر پهلوی با خیال کنترل اعتراضات قدری از شدت سرکوب کاست و همین موجب عدم کنترل و ایجاد بحران انقلابی شد، جمهوری اسلامی می‌خواهد ذره‌ای عقب ننشیند و تا لحظه آخر سرکوب کند. عجیب است که نمی‌تواند ببیند این کار از بحران انقلابی جلوگیری نمی‌کند، فقط سطح خشونت را به‌صورت غیرقابل کنترلی بالا می‌برد، به نحوی که سیستم حتی اگر نپاشد درون دریای خونی که خودش ساخته غرق می‌شود.

تصاویری که این روزها از مقابله مردم با قوای سرکوب می‌بینیم، فقط شمه‌ای بسیار کوچک از مواجهه بسیار حداقلی مردم با سیستمی است که با سیاست «تا می‌توانی به هر نحو ممکن سرکوب کن»، ادامه می‌دهد. کل مسئولیت هرگونه تشدید خشونت در این جدال مستقیما به عهده حکومت است چرا که مردم حق دفاع مشروع دارند و منطقا از آن استفاده می‌کنند.

از کشتار مردم تا دیرتر از این نشده دست بکشید…»
در مقابل اینچنین نگاه و تحلیل و زنانی کلاه برداریم، و
مژده دهیم باغ را، بوی بهار میرسد.

عباس هاشمی
۶ اکتبر ۲۰۲۲
پاریس
……………….

این هشدار از آن روست که نویسنده خود از کسانی ست که در دوران اعتلای انقلابی و قیام ۵۷ از کادرهای سازمان چریکهای فدایی خلق بوده و در اکثر عملیات نظامی خیابانی «در دفاع از تظاهرات مسالمت آمیز» در مقابل حکومت نظامی شرکت موثر داشته، اما خود و سازمان اش هرگز تصور نمی‌کردند که نتیجه ی این جانفشانی ها (از جمله کشته شدن زنده یاد قاسم سیادتی در جلوی چشم و در کنارش، در عملیات تسخیر «رادیو ایران»در میدان ارک تهران) عملا به نفع یک جانی و استیلای گروهی ارتجاعیِ بیمار و تبهکار تمام شود که همزمان با این جانفشانی ها، «پشت پرده» در پاریس با «شیطان بزرگ» و کوچک به توافق رسیدند! 

صوراسرافیل: طبق روایات؛ او هر چهل سال، یکبار برای رستاخیز و یکبار برای فرومردن آدمیان در شیپورش میدمد. اینبار اما چهل و سه سال شده است! معلوم نیست اهمال از ماست یا لابی های جمهوری اسلامی اسرافیل را هم به مجالس عیش و نوش برده بوده اند؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *